هیچ وقت از فاصله ها نمی ترسیدم...
هیچ وقت از فاصله ها نمی ترسیدم
فکر می کردم تا دلم برایت تنگ شد
خودم را سرگرم کاری می کنم و حواسم از تو پرت می شود
کتابی بر می دارم و می خوانم
به تماشای تلویزیون می نشینم
و یک فنجان چای را تمام می کنم
خیلی که تحمل خانه سخت باشد می روم پیاده روی..
اما حالا به قرآن دلتنگی دارد خفه ام می کند...
نظرات شما عزیزان: